بحث سر این شروع شد که گفتم فکر نمیکردم باز باشید.
پرسید دانشگات کجاست 
گفتم زیر پل گیشا
گفت علوم اجتماعی؟
گفتم اره 
گفت رشته ات رو دوست داری
گفتم عاشقشم
گفت چی میخونی
گفتم ارتباطات
بعد یه لبخند زد و سرشو انداخت پایین و بحث باز شد سر اینکه علوم اجتماعی چطوره ادماش چه جورین و خودش یهو گفت فکر میکنم یه جوری باشن
گفتم اره حقیقتا یه جورین اکثرا از یه جایی به بعد خل و چل میشن چون هی سعی در تغییر دنیا و عالم و ادم دارن بعد میفهمن نمیتونن و حتی یه جاهایی نمیفهمن ( دقت شود نمیفهمن ) که چقد نمیفهمن و فکر میکنن میفهمن ( اولین قدم جهالت که یه دانشجو درگیرشه ) چون کلی اسم و اصطلاح و تئوری و نظریه بلغور کردن ! بعد خب حق دارن که نتونن قبول کنن که پاره ای از این بلغور ها خضعبله دیگ واسه همین فشار میاد و میترکن بدین صورت که صداشونو میتدازن تو سرشون دستاشونو مشت میکنن یه وقتایی هم کف گرگی وارد عمل میشن و شروع میکنن به اعتراض علیه شرایط کنونی و خیلی وقتا این حجم از فشار شرایط رو براشون تار میکنه و نمیفهمن کجان و تو چه موقعیت و شرایطین فقط میدونن که باید اعتراض کنن واسه همینم یا سرکوب میشن یا دچار حقارت های دیگر چون خیلی جاها بهشون توجه نمیشه و خب ناراحت میشن دیگه ! اونجایی که دیده میشن ذوق میکنن و سنگ تموم میذارن و تا میتونن پیاز داغشو زیاد میکنن و ابرو حیثت خودشونو که نه بلکه تمامی افراد حاضر رو میبرن و حالا اینا همه نیستن دقت کن همه نیستن تنها گروه کوچکین که # چپ های رادیکال خوانده میشن ( بعدا نظرمو راجع بهشون میگم این حرفا صرفا روایتگری از شنبه بود ) 
خب ! الان فکر کردی من همه این حرفا رو به اون خانوم ازمایشگاهه زدم ؟ نه دیگه ! فقط بهش گفتم اره ادما از یه جا به بعد دیوونه میشن :) چهارشنبه پس بیام جواب ازمایش رو ببرم ؟ گفت عجب ! اره عزیز . خداحافظ

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها